
گروه فرهنگي: عبارت »پليبک خواني« يکي از مهمترين و حاشيهسازترين کليدواژههاي اين روزهاي اجراهاي زنده موسيقي کشورمان است که به شدت موجب ظهور و بروز حواشي متعددي براي خوانندگان شده است.
نظام اقتصادي موسيقي ايران به ويژه در حوزه توليد و عرضه محصولات به يقين طي ايام کرونايي وارد نوساناتي شد که به شدت هنرمندان، توليدکنندگان، تهيهکنندگان و مخاطبان اين حوزه تاثيرگذار در هنر را وارد چالشها و بحرانهاي زيادي کرده و شرايطي را فراهم ساخته که در اين چارچوب بايد همچنان منتظر عواقب غافلگيرکننده و خبرساز اين درگيري و چالش بود. شرايطي که در برخي از مقاطع موجب ورشکستگي بسياري از مجموعهها و موسسات فعال در عرصه موسيقي شد و کاري کرد که بسياري از فعالان اين عرصه عطاي کار در اين حوزه را به لقايش بخشيده و به دليل کمبود حمايتها و ديگر موارد که در اين حوزه مطرح ميشود، به فکر حضور در پيشه و شغل ديگري باشند. گو اينکه راه رفتن در اين مسير به قدري براي اين دسته از افراد سخت و طاقت فرسا بوده که حتي دوست ندارند پشت سر خود را هم نگاه کنند!
در اين چارچوب اما بودند مجموعهها و هنرمنداني که به واسطه آنچه از آن بهعنوان عشق و علاقه به موسيقي و البته انگيزههاي ديگر ياد ميشود، توانستند از آن ماههاي فوق بحراني و سخت عبور کنند و به مسيري برسند که طوفان و امواج سهمگين ناشي از کرونا کمي فروکش کرده و حالا ميتوانند اندکي آزادتر از محدوديتهاي دشوار رعايت پروتکلهاي بهداشتي، به برگزاري کنسرت فکر کنند.
اين جريان طي ماههاي گذشته به ويژه از بهار سال 1401 به بعد وارد مسيري شد که همه سالنهاي برگزاري کنسرت را درگير خود کرد و فضايي را فراهم ساخت که نظام اقتصادي موسيقي ايران تکاني بخورد و مخاطبان و طرفداران هم دوباره با خوانندگان مورد علاقه خود ديدار کنند. اما انگار احياي اين مسير پولساز براي صاحبان آثار موسيقايي با چالش تازهاي روبهرو شده است. چالشي که البته از قبل هم وجود داشت، اما ماجرا به واسطه افزايش مراجعه اجتنابناپذير آدمها به فضاي مجازي و مسيرهاي رنگارنگش، وارد سيکلي شده که انگار کمترين مسير را براي فرار از اين چالشها و بحرانها ميتوان يافت. فضايي به شدت حاشيه ساز و البته قابل انتقاد که لازم است از همين حالا به فکر حل و فصل آن بود.
طبيعتاً آنهايي که خوب با فرآيند بازاريابي، فروش و نحوه مواجهه مخاطبان با موسيقي آشنايي دارند، تا به اينجا فهميدهاند که يکي از اين چالشها و بحرانها دربرگيرنده چه کليدواژهاي است؟ بله کاملاً هم قابل حدس است. عبارت ناموزوني به نام «پليبک خواني» که قطعاً و حتماً در ابعاد گسترده بايد روي آن متمرکز بود و در تحليلهاي علمي مبتني بر آموزههاي موسيقي به نتايج موثري درباره آن رسيد. نتايجي که بايد توجيهپذير باشد و شرايطي را فراهم کند که هم منتقدان اين جريان و هم مخاطبان را راضي کند که از اين به بعد قرار نيست شاهد تکثير چنين نگاهي در مسير کنسرتها به ويژه کنسرتهاي پاپ باشيم و جلوي شرايط بسيار ناراحتکننده که اين روزها بهشدت در حال گسترش است و ميرود که تبديل به بحراني بسيار مخرب براي موسيقي کشورمان در همه گونههايش باشد را بگيريم. آنچنان که در همين چند روز بارها و بارها مشاهده شده که کاربران در فضاي مجازي به دفعات مراتب اعتراض و رنجش خود را از اين اقدام رو به پيشرفت برخي خوانندگان اعلام داشتهاند.
اين حق طبيعي مخاطبان کنسرتها و اجراهاي زندهاي است که خوانندگان بايد روي آن غيرت و تعصب بيشتري به خرج دهند، چرا که بايد و حتماً بدانند تهيه يک بليت کنسرت آن هم در شرايط اقتصادي امروز آنچنان کار راحتي نيست که بخواهند آن را به واسطه پلي بک خواني و قواعدي از اين دست به مخاطب عرضه کنند. مخاطبي که حتي در برخي از کنسرتها ديده شده با علم اينکه ميداند در آن کنسرت پلي بک خواني اتفاق ميافتد، اما حاضر است براي رهايي از گرفتاريها و بحرانها و طغيانهاي بسيار شديد زندگي روزانهاش به تماشاي خواننده مورد علاقهاش بنشيند تا بتواند چنين فرآيند منفي را به دور از فشارها با حس و حال متفاوتي تجربه کند، اما اين واقعاً انصاف نيست که خواننده بخواهد به واسطه پلي بک خواني و صرفاً با هدف درآمدزايي اين تصور ذهني را به سمت و سوي ديگري هدايت کند.
اکنون براي پيشگيري از تعميم يافتن چنين جريان ناپسند و محکومي در موسيقي، راهها و شرايط متعددي ميتواند مورد توجه قرار گيرد، اما آنچه پيش از هر نکته ديگري ميتواند مورد توجه قرار گيرد، اولاً ماندن در محدوده انصاف خوانندگان و تهيهکنندگان موسيقي است که پلي بک خواني را براي ادامه مسير خود انتخاب کردهاند؛ آنها بايد بدانند که افتادن در اين مسير فارغ از جنبههاي معنوي و انساني که عملي زشت و ناپسند محسوب ميشود، موجب از دست دادن موقعيتي ميشود که برايش سالها زحمت کشيدهاند.
آنها بايد بدانند که آنچه در موسيقي به واسطه پلي بک خواني انجام ميدهند ديگر مانند چند سال پيش نيست که بتواند از گوش و نگاه و فهم مخاطب هوشمند پنهان بماند. مگر اينکه خودشان را به آن راه زده باشند و چنين تصور کنند که چون طرفداران سينه چاکي دارند، بنابراين هرچه به خورد اين مخاطبان مظلوم بدهند، آنها به واسطه علاقه وافرشان به فلان خواننده ميپذيرند و حاضرند به جهت اين پذيرش هزينههاي زيادي را هم خرج کنند.
کما اينکه کامنت هاي موجود براي اين گروهها و خوانندگان مورد اتهام گواهي درستي براي اين ادعاست که نشان ميدهد اين خوانندگان چرا آنقدر نسبت به انتقاداتي که پيرامونشان به واسطه پلي بک خواني، طراحي لباس و حتي نوع انتخاب رپرتوار کنسرتشان وجود دارد بيتفاوت هستند و برايشان مهم نيست که منتقدان چه ميگويند و چه مينويسند، چرا که قرار نيست مجموعه و نهادي روي آنها نظارتي داشته باشد. گويي پول و چرخه سود آور کنسرتها بر هر کيفيتي برايشان ارجحيت دارد.
و دقيقاً در همين جاست که نقش دفتر موسيقي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، خانه موسيقي، انجمن صنفي تهيهکنندگان و ناشران موسيقي پيش از هر نکته ديگري نمايان ميشود. آيا اين مجموعهها و انجمنها نميدانند همين مخاطبان و طرفداران سينه چاک موسيقي پس از ايام طغيان کرونا با حضور موثر خود در بسياري از کنسرتها، بسياري از هنرمندان و تهيهکنندگان را با خريد بليت حتي گرانتر از قبل از خطر ورشکستگي کامل نجات دادهاند؟ آيا پاسخ به اعتماد مهربانانه مخاطبان موسيقي که بسيار هم شنوندگان هوشمندي هستند، »پلي بک خواني« است؟ آيا اين خوانندگان مولتي ميلياردي که به واسطه همين خريداري بليتهاي کنسرتشان از سوي خيل عظيم طرفدارانشان در مدت زماني کوتاه به ثروتهاي هنگفتي دست پيدا کردهاند، بايد در جواب اين محبتها اجرايي را پيش روي مخاطبان قرار دهند که در اصطلاح به آن »فيش تو گلدون« ميگويند؟ آيا وقت آن نرسيده که فارغ از کيفيت بسيار نامطلوب بسياري از کنسرتها که پيرامون آن هم بايد به طرح انتقاداتي پرداخت، به فکر مخاطب مظلومي باشيم که قطعاً حق او پلي بک خواني نيست؟
به گزارش امانت به نقل از خبر آنلاين،به هر حال آنچه اين روزها از آن به عنوان »پلي بک خواني« ياد ميشود، قطعاً موضوع جديد و تازهاي نيست و به طور حتم در بسياري از کنسرتها و اجراهاي زنده دنيا و کشورمان از قبل وجود داشته و به احتمال فراوان هم ادامه خواهد يافت. اما روند رو به فزوني چنين جريان ناپسندي در حوزه کنسرتها قطعاً عواقب و بحرانهاي متعددي براي جريان فعاليتهاي موسيقايي کشورمان به همراه خواهد داشت که درگذر زمان کاهش طرفداران و افزايش بي اعتمادي مردم به هنرمندان مورد علاقهشان فقط بخشي از عواقب آن خواهد بود. عواقبي که با اندکي نظارت کيفي و درست و البته آموزشهاي لازم به مخاطبان در اين زمينه ميتواند موجب اتفاقات خوبي در حوزه اجراهاي زنده و به تبع آن، تقويت بخش اقتصادي موسيقي در همه زمينهها باشد.