گروه فرهنگي: آزادي از آن دسته مفاهيمي است که به واسطه قرائتهاي متفاوت، تأثيرات مختلفي در انديشهها ميگذارد؛ يک مفهوم عميق با قابليت تقريرهاي متفاوت و متعارض. مفهومي که انديشمندان بسياري، به آن پرداختهاند و ميتوان گفت که از مفاهيم بنيادي فلسفه غرب به حساب ميآيد.
در مجموع ميتوان گفت که تمام حکومتها، دم از آزادي ميزنند. وقتي صحبت از آزادي ميکنيم، هرکسي برداشت خودش را دارد و براي آزادي در ذهنش يک معنا و مفهومي ميآورد.
اگر فردي بر اساس مفهوم شکل گرفته از آزادي در ذهنش رفتار کند، حس آزادي و رضايت را تجربه خواهد کرد؛ براي مثال خانمي که آزادي در ذهنش به معناي اختيار انتخاب نوع و حدود پوشش تعريف شده است، اگر اين اختيار کامل را داشته باشد، احساس آزادي ميکند.
تعريف آزادي به معناي رها بودن از هر قيد و بندي و هرکسي هر کاري دوست دارد ميتواند انجام دهد، در هيچ فرهنگي به عنوان ارزش ذکر نشده است، طرفداري ندارد و اصلاً ممکن نيست. اگر قرار باشد هرکسي هر جور که دوست دارد رفتار کند، آزادي ديگر افراد جامعه را سلب ميکند. پس يکي از مسائل مهمي که وجود دارد، حدود آزادي است. حتي در جوامع غربي که شعار آزادي ميدهند، حدودي وجود دارد.
براي مثال در فرهنگ غربي ميگويند مرز آزادي قانون است و آزادي در چهارچوب قانون مجاز است يا مرز آزادي تا جايي است که به آزادي ديگران لطمهاي نزند. حالا اگر براي حجاب، بگوييم قانون است و شما بايد در چهارچوب قانون رفتار کني، پايينترين و سطحيترين تفکر (تفکر مادي غربي) را بيان کردهايم. اگر در همين سطح هم بخواهيم مرزي تعريف کنيم که به آزادي ديگران لطمهاي وارد نشود، باز به حجاب خواهيم رسيد. فردي که بخواهد به هر شکلي دلش خواست وارد اجتماع شود، آزادي فکري ديگر افراد و امنيت خانوادهها را سلب ميکند.
مسأله ديگري که وجود دارد، تعريف و منشأ آزادي است. آزادي در اسلام به معناي باز شدن بندهايي است که مانع تحرک، اوج گرفتن، تکامل و پرواز انسان ميشود و ريشه آزادي در جهانبيني توحيدي است؛ اما آزادي در فرهنگ غربي، حالتي است که در آن اراده شخصي براي رسيدن به مقصود خويش به مانعي برنخورد و ريشه در خواست و تمايلات انساني دارد.
حال اگر آزادي را به معناي رهايي از قيد و بندهاي مادي در نظر بگيريم که به کمال انسان منجر خواهد شد، حجاب يکي از راههاي آزادي است که کمک ميکند تا انسان از هوا و هوسها، رذائل و شهوت مدپرستي آزاد شود.
اگر خواست و تمايلات انساني را در نظر بگيريم که ميخواهد با ارادهي خودش به هدفهايش برسد باز به چند جهت به حجاب نياز داريم؛ اولاً حجاب ميتواند به عنوان يک کنترل گر رفتار به حساب بيايد. رفتار فرد داراي حجاب و اطرافيان را کنترل کند تا فرد بتواند با اراده خود تصميماتي بگيرد. براي مثال سلب آزادي فکري افراد به خواست خودشان نيست (هم در مردها به سبب تحريک غرايز شهواني و هم در زنها به سبب افتادن در مسير رقابت براي زيبايي) يا تجاوزهاي جنسي که ريشه در فضاي مهيج دارد، به خواست و اراده زن نيست.
به گزارش امانت به نقل از مهر،ثانياً حجاب از تصميمگيري مد و صاحبان قدرت و ثروت براي پوشش جلوگيري ميکند و اين يعني فرد با ارادهي شخصي به دور از القائات و تبليغات براي پوشش خود، تصميم ميگيرد. ثالثاً حجاب از شيء انگاري زن جلوگيري کرده و همين امر موجب ميشود که زن بتواند تصميمهايي به دور از حس مالکيت مرد و با اراده شخصي خودش بگيرد. در مجموع به اين گزاره خواهيم رسيد که حجاب نهتنها آزادي را سلب نميکند، بلکه راهي براي رسيدن به آزادي است.