AMANATAZARBAIJAN.com

واقعاً رسيده ايم به “وضعيت حساس کنوني” جنگ يا صلح؟!


واقعاً رسيده ايم به “وضعيت حساس کنوني”   جنگ يا صلح؟!

گروه تحليل: واقعيت اين است که هيچ کدام از اين دو، در ذات خود سعادتمندي يک ملت را در برندارند. گاه با جنگ مي شود به نجات رسيد و گاه با صلح. پس بايد ملاک و معياري براي تصميم سازي وجود داشته باشد و آن، “ميهن” است که اولاً تماميت ارضي اش حفظ شود، ثانياً در امنيت باشد و ثالثاً در مسير توسعه قرار بگيرد.


جعفر محمدي

اگر اين سه اصل با جنگ محقق مي شود، حتماً بايد جنگيد و اگر با صلح به آنها مي رسيم، نبايد لحظه اي در آن درنگ کرد. جنگ 12 روز ايران و اسرائيل که فارغ از شعارزدگي هاي معمول، مصداقي از مقاومت و همبستگي ملي ايرانيان بود، توانمندي هاي ايران عزيز ما و نيز دشمن را در ميدان عمل عيان کرد. در تاريخ هر ملتي، بزنگاه هايي وجود دارد که مسير آن ملت و کشورش را براي دوره اي طولاني، حتي براي قرن هاي آتي مشخص مي کند. تصميم درست و عقلاني در آن بزنگاه ها، سعادتمندي به بار مي آورد و رويکرد هيجان محور و عقل گريز، فلاکت و بدبختي.
ايران ما ، امروز در چنين برنگاهي است و تصميم حاکمان ايران براي در پيش گرفتن يکي از دو راه “جنگ” يا “صلح” از جنس همان “سرنوشت ساز”هاي تاريخي است.
حال چه کنيم؟ جنگ کنيم با مسير صلح را برگزينيم؟ واقعيت اين است که هيچ کدام از اين دو، در ذات خود سعادتمندي يک ملت را در برندارند. گاه با جنگ مي شود به نجات رسيد و گاه با صلح. پس بايد ملاک و معياري براي تصميم سازي وجود داشته باشد و آن، “ميهن” است که اولاً تماميت ارضي اش حفظ شود، ثانياً در امنيت باشد و ثالثاً در مسير توسعه قرار بگيرد. اگر اين سه اصل با جنگ محقق مي شود، حتماً بايد جنگيد و اگر با صلح به آنها مي رسيم، نبايد لحظه اي در آن درنگ کرد.جنگ 12 روز ايران و اسرائيل که فارغ از شعارزدگي هاي معمول، مصداقي از مقاومت و همبستگي ملي ايرانيان بود، توانمندي هاي ايران عزيز ما و نيز دشمن را در ميدان عمل عيان کرد. اينک تصميم سازان مي توانند نه بر اساس برآوردها و پيش بيني هاي آينده نگر که بر مبناي آنچه در ميدان عمل رخ داده، تصميم بگيرند. اگر جمع بندي واقع گرايانه آن است که تحقق سه اصل فوق با جنگ ميسر است و ايران به قدري توان نظامي دارد که بتواند اسرائيل را شکست دهد و از پس آمريکا نيز برآيد، مي توانند به ادامه جنگ رأي دهند و در انتهاي آن تصويري از ايران منسجم، امن و رو به توسعه را محقق سازند.
اما اگر برآورد اين است که برغم توانمندي هايي که داريم - و واقعاً هم داريم - راه بهتر آن است که گزينه جنگ و تقابل جاي خود را به صلح و تعامل بدهد، حتماً بايد اين راه را برگزيد.
بازي، بازي رسانه و تبليغات نيست که بگويند اگر جنگ کنيم مردم چنين مي گويند و اگر صلح را برگزينيم، چنان! بازي، بازي سرنوشت يک سرزمين باستاني و يک ملت کهن است.دو مثال تاريخي مي آورم؛ يکي از خودمان و ديگري از ديگران:
زماني که صدام قرارداد الجزاير را پاره و به ايران حمله کرد، منفعت ملي ايران اقتضا مي کرد که گزينه جنگ را انتخاب کنيم چرا که اگر در آن مقطع، از ترس ارتش بعث، تسليم مي شديم، نه تنها صلح برقرار نمي شد بلکه برنامه ديکتاتور وقت عراق براي فتح يک هفته اي تهران تحقق مي يافت؛ اين بود که ايراني ها يکدل و يکصدا شعار “جنگ جنگ تا پيروزي” سر دادند و براي دفاع از ميهن، سر از پا نشناختند و آن فصل افتخار آفرين در تاريخ معاصر ايران را رقم زدند.
سال ها بعد نيز زماني که نفع ايران در خاتمه جنگ بود، رهبر فقيد ايران دستور پذيرش قطعنامه 598 سازمان ملل را صادر کرد و ايران و عراق، بعد از 8 سال جنگ تمام عيار، پاي ميز مذاکره رفتند. در اين ماجرا، هم اراده ايران به جنگ در سال 1359 درست بود و هم تصميم اش به صلح در 1367 ؛ در واقع، نه جنگ و نه صلح ، بدون توجه به ظرف زماني و مکاني شان، واجد ارزش ذاتي نيستند ؛ نه جنگ در ذات خود نشان دهنده شجاعت است و نه صلح به خودي خود، معناي ترس دارد. هر کدام که در زمان مناسب انجام شوند ارزشمند هستند و اگر در موعد مقتضي صورت نگيرند، ضد ارزش اند.
مثال دوم درباره ژاپن است؛ در سال 1941 و در جريان جنگ جهاني دوم، ژاپن با حمله به پرل هاربر رسما به آمريکا اعلان جنگ کرد؛ اين يک اقدام نسنجيده ، نابهنگام و بسيار خسارت بار بود.
اما 4 سال بعد در 1945 و بعد از بمباران جنايتکارانه اتمي هيروشيما و ناکازاکي، امپراتور ژاپن پايان جنگ را پذيرفت و سند تسليم ژاپن روي عرشه کشتي يواس‌اس ميزوري آمريکا امضا شد.
اين امضا آن روز بسيار تلخ و تحقير آميز بود ولي امروز تاريخ از امپراتور ژاپن به عنوان مردي ياد مي کند که براي حفظ کشورش بر اساس همان سه اصل “تماميت ارضي، امنيت و توسعه” غرورش را زير پا گذاشت،
به جنگ پايان داد و طي نطق راديويي از مردم کشورش خواست واقعيت را بپذيرند و براي توسعه ژاپن بکوشند.
اگر آن روز، “هيروهيتو” آن تصميم تلخ ولي درست را نمي گرفت، احتمالاً بمب اتم هاي بعدي در توکيو و اوساکا و ناگويا و ... فرود مي آمدند و امروز در آن جزيره شرقي به جاي ژاپن توسعه يافته کنوني، کشوري عقب مانده وجود داشت با ملتي فقير و خاکستر نشين که مهم ترين کارشان ماهيگيري بود و برنج کاري!پس، دو گانه جنگ و صلح با اين ادبيات که اولي حاوي شجاعت و حماسه و وطن دوستي است و دومي دربرگيرنده ترس و زبوني و وطن فروشي، به کل نادرست و به شدت گمراه کننده و ويرانگر است.
به گزارش امانت به نقل از عصرايران،بنابر اين در شرايط کنوني - که اين بار واقعاً حساس است - بايد به تصميم سازان کشور، اين اطمينان را داد که اگر بر اساس سه اصل پبش گفته، تصميم درست و عقلاني بگيرند ملت با تمام وجود پشتيبان شان خواهد بود. اگر اهداف مذکور با جنگ محقق مي شود، همه لباس رزم مي پوشند و اگر صلح را انتخاب کردند، کسي نخواهد گفت که پس شعارهاي سابق چه شد؟ کما اين که وقتي امام خميني (ره) قطعنامه پايان جنگ را پذيرفت، مردم نگفتند پس چه شد “جنگ جنگ تا پيروزي” و “راه آزادي قدس از کربلا مي گذرد”؟ مردم خردمند ايران مي دانستند که آن شعارها مربوط به فصلي بود و اينک فصلي ديگر آغاز شده است و پذيرا شدند و 8 سال جنگ، به پايان رسيد.


برچسب ها:

تاریخ: 1404/04/09 11:02 ق.ظ | دفعات بازدید: 1963 | چاپ


مطالب مشابه dot
آخرین اخبار dot