
گروه فرهنگي: يک مردمشناس معتقد است: مناسبات اخلاقي که در جامعه وجود داشته، از بين رفته است. به عقيده او، در حوزه فرهنگ عمومي، فقر شناختي دامن ما را گرفته و اين حوزه از يک الگو و سياست دقيقي پيروي نميکند.
حسين ميرزايي - مردمشناس - با توضيح فرهنگ، بيان کرد: فرهنگ، يکي از پيچيدهترين مفاهيم در زبان است و تعاريف متعددي با ديدگاههاي مختلف، از آن ارائه شده است. فرهنگ، مجموعهاي پيچيده از دانشها،باورها، هنرها، صنايع، تکنيکها اخلاق، قوانينسنتها و بالاخره تمام عادتها و رفتارها و ضوابطي است که انسان به عنوان يک عضو از جامعه آن را فرا ميگيرد و در قبال آن تعهد دارند.
او با بيان اينکه اصليترين پيامي که در اين تعريف وجود دارد، ويژگي اکتسابي بودن فرهنگ است، اظهار کرد: يعني ما فرهنگ را طي فرآيند جامعه پذيري ميآموزيم. گرچه با گذشت زمان، از کودکي به بزرگسالي اين فرآيند کند ميشود اما همچنان ادامه مييابد. اما منظور از فرهنگ عمومي ميتواند تلقي از چه چيزي باشد؟ در واقع فرهنگ عمومي مجموعهاي از سيستمهاي فرهنگي است که ضامن اجرايي آن جبر اجتماعي رسمي نيست و حيات آن به الزام اجتماعي از سوي اکثريت جامعه، تشکلها و نهادهاي غير دولتي بستگي دارد.
اين مردم شناس افزود: برعکس ميدان فرهنگ رسمي که ممکن است در الزام، فشار و جبر ايجاد شود و ممکن است به صورت دستورالعملي باشد، ميدان فرهنگ عمومي غالبا بر پذيرش عمومي و اقناع استوار است، يعني بايد شعور عامهاي به آن کمک کند تا مستقر شود، جا بيفتد و به حيات خودش ادامه دهد. قاعدتا ناپايبندي به آن نيز مجازات به معني حقوقي آن را در بر ندارد. مفهوم فرهنگ عمومي را بايد در يک تقابل دوگانه بين دولت و ملت در نظر گرفت که اثرات آن فراگير است و مردم يک جامعه و اجتماع در چگونگي آن نقش داشته باشند.
**فرهنگ عمومي را با بخشنامه نميتوان پيش برد
ميرزايي درباره اينکه پس ميتوانيم بگوييم به همين دليل وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي متصدي فرهنگ عمومي را بر عهده گرفته است؟ توضيح داد: بله. اما نگرش به اين مساله خيلي مهم است. آيا ما ميخواهيم به شکل دستوري با اين موضوع برخورد يا اينکه زمينههايي آماده کنيم تا فرهنگ عمومي در آنها رشد کند. مسئله اساسي در فرهنگ عمومي اين است که آن را با بخشنامه نميتوان پيش برد. درست است که اين مسئله بايد يک متولي دولتي داشته باشد اما کار آن فراهم کردن زمينهها است، به جاي آنکه بخواهند وارد آن شوند و به صورت سياستگذاري مستقيم عمل کنند. هرچند که معتقدم فرهنگ عمومي را هم ميتوان سياستگذاري کرد.
او که تجربه زندگي در فرانسه را دارد، درباره مقايسه شکل اجرايي فرهنگ عمومي در ايران و کشوري مثل فرانسه اظهار کرد: در فرانسه نيز نهادهايي وجود دارند که کار آنها فراهم کردن زمينهها و تسهيلگري فرهنگ عمومي است. اين درست است که دولت آموزشهايي را بر عهده دارد اما اجازه شکل گيري بستر مردمي را هم ميدند. در واقع دولت در بخشهايي وارد ميشود که در نهايت قصد بهرهبرداري از آن را دارد. مثلا دولت، نظم اجتماعي يا حقوق شهروندي را به منظور آموزش بر عهده ميگيرد.
**آيا کشور ما حاضر شده به فرهنگ غير رسمي بها دهد؟
مدرس مردمشناسي دانشگاه علامه طباطبايي درباره اينکه کدام بخش در جامعه ايران کارآيي بيشتري دارد، توضيح داد: آنچه مسلم است، فرهنگ پذيري از طريق بخشنامه و مصوبه جواب نميدهد و ممکن نيست. بحث فرهنگ عمومي در جامعه متکثر،چندفرهنگي و متشتت ايران کمي مسالهزا است. ما درباره چه فرهنگ عمومي و از چه ارزشهاي مشترکي صحبت ميکنيم در حالي که بين نسلهاي ما و ارزشهاي رسمي و غير رسمي جامعه شکاف وجود دارد. سيستم رسمي ارزشهايي را تبليغ ميکند و رواج ميدهد که سيستم غير رسمي الزاماً همه آن را نميپذيرد. اين گپ را بايد چگونه پُر کنيم؟ آيا کشور ما حاضر شده به فرهنگ غير رسمي بها دهد؟ تا کنون چنين چيزي وجود نداشته است و در مقابل آن ايستادگي ميکنند که در نهايت به جاي آنکه فرهنگ غيررسمي را تضعيف کنند، تقويت ميکنند.ميرزايي يکي از ابزارهاي مهم فرهنگ عمومي را رسانه دانست و افزود: اگر رسانه در اين زمينه خوب عمل نکند، مردم خود به خود به سمت رسانههاي ديگر ميروند و از آن فرهنگي را ميگيرند که متعلق به ما نيست و اين آسيب دوگانهاي را به همراه دارد. براي مثال شاهد هستيم که، از عاشورا تا اربعين مدام درگير سيستم عزا و غم هستيم و برنامههاي اين چنيني حتي در حوزه کودک و نوجوان مرتب از رسانه ملي پخش ميشود. اگر محتواي اين برنامهها، که اتفاقا براي جامعه ما ضروري هستند، هوشمندانه و خلاقانه نباشد، يک کودک تا چه اندازه ميتواند اين برنامهها را بپذيرد؟ مسلم است بعد از مدتي به راحتي جذب شبکههاي ماهواره يا سيديهاي که با فرهنگ ما منافات دارد، ميشود و ديگر کنترل آنها دست ما نيست. بنابراين آن فرهنگي پيروز است که رسانه قويتر، عميقتر و پر نفوذتري دارد.او اضافه کرد: با اين روند، در يک فرآيند تدريجي، نسلها از يکديگر فاصله ميگيرند . براي مثال مفهوم نماز جمعه از يک فرهنگ اسلامي برآمده است و لازم است که آن را ترويج و به نسلهاي بعد انتقال دهيم. به دليل آنکه نتوانستيم در اين زمينه فرهنگ عمومي مؤثري داشته باشيم، نسل جديد را کمتر آنجا ميبينيم. اين موضوع نشان دهنده مشکل در زمينه فرهنگسازي است. اشکال در نماز جمعه نيست، بلکه مشکل جايي است که نتوانستيم فضاي فرهنگ عمومي را به شکل مطلوب و جذاب براي جامعه سازماندهي کنيم که اقبال عمومي آن روز به روز افزايش يابد نه اين که شاهد بي رغبتي و حتي طرد اين امر مهم از سوي نسلهاي بعد باشيم . اگر با همين سيستم جلو برويم، نهادهاي بسياري از جمله نماز جمعه را از دست ميدهيم و سياستگذاريهاي دروني براي نسل بعدي کشورمان را رسانههاي فارسي زبان ماهواره که کنترل آنها در دست ما نيست، انجام ميدهند و از آن خطرناکتر اين که سياستگذاران آن شبکهها با ايران اسلامي، يعني مليت و مذهبيت اين سرزمين مشکل بنيادين دارند، بنابراين، از هيچ کوششي براي برهم زدن نظم فرهنگي مطلوب دريغ نميکنند. اين شکلِ برخورد با رويدادها و مناسک در فرهنگ عمومي مطلوب نيست و بيشتر از آنکه مفاهيم اصلي ايراني اسلامي را براي عموم جذاب سازد، ايجاد گريز ميکند.
**مسئله جدي تضاد بين فرهنگ عمومي و فرهنگ رسمي
او ادامه داد: آخرين الگوها نيز نه به طور خاص بلکه در مجموعه فعاليتهاي زندگي افراد جامعه نقش يا وظيفهاي بر عهده دارند بنابراين ميتوان گفت فرهنگ عامه به صورت فولکلور مجموعهاي از الگوهاي فرهنگي سنتي است که احساس و عمل فرد را در يک جامعه تنظيم ميکند و معمولا يک گستره وسيع دارند که تمام جنبههاي انسان از تولد، مراحل رشد، زبان آموزي، بلوغ، ازدواج، شغل تا مرگ را در بر ميگيرند. البته فرهنگ عمومي و فرهنگ عامه روي هم قرار ميگيرند و جدا کردن آنها از يکديگر کمي مشکل است. اما قابليت تفکيک دارد و تمايز ظريفي بين اين دو وجود دارد.
اين مردم شناس درباره جايگاه فعلي فرهنگ عمومي در جامعه ايران نيز اظهار کرد: يکي از مشکلات جامعهي ما شکافي است که بين فرهنگ رسمي و فرهنگ عمومي وجود دارد که اين شکاف مسئله فرهنگ عمومي را با مشکل ايجاد ميکند. زماني که دست برتر را در سياستگذاريهاي فرهنگي نداشته باشيم، اين موضوع متاسفانه از دست ميرود. تضاد بين فرهنگ رسمي و فرهنگ عمومي که در حال حاضر وجود دارد يک مسئله جدي است ، در صورتي که براي آن چارههايي انديشيده نشود جامعه را دچار بحرانهايي خواهد کرد که تا کنون نيز شاهد آنها بودهايم.ميرزايي با بيان اينکه ما در اين زمينه با غرب تضاد داريم، افزود: محصولات و حتي ارتباطات بين فرهنگي آنها به راحتي وارد ايران ميشود. افرادي که به اين کشورها رفت و آمد ميکنند با فرهنگي مواجه ميشوند که با فرهنگ خودشان تفاوتهايي دارد. اگر افراد اين تفاوتها را مطلوب تشخيص دهند، گرايشي به آن پيدا خواهند کرد و آن را در جامعه رواج ميدهند و ممکن است آرام آرام به فرهنگ عمومي جامعه تبديل شوند. نمونه جشن هالووين و ولنتاين از اين دسته هستند.
او ادامه داد: به عقيده من اشکالي که در فرهنگ عمومي کشور ما وجود دارد اين است، ابزاري مثل رسانه که ميتواند مهمترين عامل براي ايجاد يک فرهنگ عمومي خوب در جامعه باشد، کارآمد نيست و جايگاه خودش را ندارد. از طرفي تکثر فرهنگي در ايران وجود دارد، يعني اصولا زماني که از فرهنگ عمومي صحبت ميکنيم، ارزش گذاريهايي که در سطح خرد انجام ميشود با ارزشگذاريها در سطح کلان الزاماً همسو نيستند. بنابراين در حوزه فرهنگ عمومي بايد با دقت بيشتري صحبت کرد و ممکن است ارزشها و هنجارهايي که در هر قوم وجود دارد، متفاوت باشد و الزاما در يک چهارچوب کلي سرزميني درک نشود بنابراين موضوع حساسي است و ورود کردن به آن حساسيت بالايي ميخواهد. آنچه من ديدهام به شکل سيستم بخشنامهاي و بدون توجه به زيرساختهاي سنتي و عرفي آن سرزمين و ارتباط آن با ساير بخشها بوده است.
اين مدرس دانشگاه درباره مشکلات و چالشهايي که اين حوزه ميتواند براي يک جامعه ايجاد کند، گفت: اولين مسئله آن است که در نهايت نميتوانيم سياستگذاري فرهنگي داشته باشيم. زماني که سياستگذاري فرهنگي نکنيم و نتوانيم نقش فعالي در فرهنگ عمومي داشته باشيم نسلي که بعدها با آنها سرو کار خواهيم داشت، حاصل سياستگذاريهاي ما نبوده است. اگر بخواهيم به همان شکل سياستگذاري ادامه دهيم، متوجه ميشويم که اکثريت جامعه با ما همسو نيستند و اين موضوع مشکل جامعه نيست بلکه مشکل اشتباهات ما در سياستگذاريهايمان است که در نهايت ميوه آنچه را ميچينيم که خودمان نکاشتهايم.